جدول جو
جدول جو

معنی خشک نان - جستجوی لغت در جدول جو

خشک نان
(خُ)
نان خشک. نان ته ماندۀ سفره ها که در مطبخ جمع آرند و تر یا خشک آن را بگدایان دهند. (یادداشت بخط مؤلف) :
همی دربدر خشک نان باز جست
مر او را همان پیشه بود از نخست.
ابوشکوربلخی.
یا حبذا الکعک بلحم مثرود
و خشکنان مع سویق مقنود.
راجز
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خشک نانک
تصویر خشک نانک
نانی که با آرد، روغن و شکر تهیه می کردند و پس از پختن آن را خشک می کردند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشکاندن
تصویر خشکاندن
گرفتن آب یا رطوبت چیزی به ویژه به وسیلۀ آفتاب یا حرارت، خشک کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشکستان
تصویر خشکستان
سرزمین خشک و بی آب، برای مثال آب را در غورها پنهان کنم / چشمه ها را خشک و خشکستان کنم (مولوی - ۲۵۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشک جان
تصویر خشک جان
بی ذوق، بی فضل وهنر، فاقد عشق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشک سال
تصویر خشک سال
سالی که در آن باران نیاید و قحط و غلا پیدا شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشک نای
تصویر خشک نای
حنجره، عضوی غضروفی که در وسط گردن قرار دارد و حاوی تارهای صوتی است، نای گلو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خیک نای
تصویر خیک نای
نی انبان، نوعی نی که به انبان پرباد متصل است و با فشاری که به انبان وارد می کند نواخته می شود، نای انبان، نای مشکک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشک دامن
تصویر خشک دامن
پاک دامن، نجیب، عفیف، پارسا، پاک جامه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشک نانه
تصویر خشک نانه
نانی که بدون نان خورش خورده می شود، برای مثال چون روز گردد می دود از بهر کسب و بهر کد / تا خشک نانۀ او شود از مشتری تر نانه ای (مولوی۱ - ۸۶۹)
فرهنگ فارسی عمید
(خُ عِ)
کنایه از مرکبی که فرمان بردار نباشد و سرکشی کند. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (از انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خشک دامن
تصویر خشک دامن
نیکو کار پاکدامن مقابل تر دامن
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی از ذوات النفخ و آن خیکی است که بر یک دهانه آن انبونه ای باشدکه در آن دمند تا پر باد شود و بر دهانه دیگر خیک دو نای هم قد را که در طول و عرض متساوی باشند پهلوی یکدیگر محکم کنند و چند انگشت بر سوراخها فرو گیرند چنانکه هر نغمه از یک نای شنیده شود از نای دیگر هم همان مسموع گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنک جان
تصویر خنک جان
بی عشق، کسی که از دیگری انتقام کشد، پاکدامن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشک باز
تصویر خشک باز
پاکباز، سالک طریقت عارف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشک جانی
تصویر خشک جانی
عمل و حالت خشک جان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشک زدن
تصویر خشک زدن
خشکش زد. مات و مبهوت ماند (بسبب تعحب)
فرهنگ لغت هوشیار
بدون رطوبت شدن، رطوبت چیزی از بین رفتن بر طرف شدن نم و رطوبت چیزی خشکیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشکاندن
تصویر خشکاندن
خشک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشکنانج
تصویر خشکنانج
نانی که با آرد و روغن و شکر پزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشکنانک
تصویر خشکنانک
نانی که با آرد و روغن و شکر پزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشک جان
تصویر خشک جان
بی ذوق، بی فضل بی هنر بی معرفت، آنکه از عشق بیخبر است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشکنان
تصویر خشکنان
نانی که با آرد و روغن و شکر پزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشکاندن
تصویر خشکاندن
((خُ دَ))
خشکانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خاک دان
تصویر خاک دان
محل ریختن خاک و خاکروبه، مزبله، کنایه از دنیا، جهان عالم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خشک جان
تصویر خشک جان
((خُ))
بی هنر، بی فضل، بی خبر از عشق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خشکنان
تصویر خشکنان
نانی که با آرد و روغن و شکر پزند، نانی که بدون خورش بخورند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خشک نای
تصویر خشک نای
حلقوم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خشک شدن
تصویر خشک شدن
Wither
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خشک شدن
تصویر خشک شدن
вянуть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خشک شدن
تصویر خشک شدن
welken
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خشک شدن
تصویر خشک شدن
в'янути
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خشک شدن
تصویر خشک شدن
więdnąć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خشک شدن
تصویر خشک شدن
枯萎
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خشک شدن
تصویر خشک شدن
murchar
دیکشنری فارسی به پرتغالی